وقتی دو کهکشان با هم برخورد میکنند، این رویداد آرام یا کوتاهمدت نیست؛ بلکه فرایندی عظیم و پرآشوب است که میلیونها سال طول میکشد. در طی این زمان، دو سامانهی ستارهایِ پرجرم بهآرامی در هم ادغام میشوند و نیروی گرانش هر یک، دیگری را بهسوی خود میکشد. در مرکز هر کهکشان، سیاهچالهای کلانجرم نهفته است؛ جرمی چنان متراکم که میلیونها تا میلیاردها برابر جرم خورشید ما را در خود جای داده است.
پس از ادغام کامل کهکشانها، این دو سیاهچاله نیز سرانجام یکدیگر را خواهند یافت و در مدار مشترکی پیرامون مرکز گرانشیشان قرار خواهند گرفت. حاصل این رویداد یکی از شگفتانگیزترین پدیدههای کیهان است: یک دوتایی از سیاهچالههای کلانجرم (supermassive black hole binary). با این حال، تاکنون هیچ نمونهی قطعی از چنین سامانهای بهطور مستقیم شناسایی نشده است.
با وجود دههها پیشبینی نظری، شواهد تجربی از وجود این جفتهای سیاهچالهای همچنان گریزان و مبهم باقی مانده است. در یک مرور علمی جدید، گروهی بینالمللی از اخترشناسان به سرپرستی «مارتین جی. اچ. کراوزه» وضعیت کنونی پژوهشها را بررسی کردهاند. آنها مجموعهای از مشاهدات انجامشده در طول موجهای گوناگون—از رادیویی تا پرتو ایکس—را گردآوری کرده و الگوهایی را که ممکن است در هنگام نزدیک شدن این سیاهچالهها به مرحلهی ادغام نهایی دیده شوند، مورد تحلیل قرار دادهاند.
بر پایهی نظریههای کنونی، فرایند شکلگیری جفتهای سیاهچالهای کلانجرم از الگویی نسبتاً قابل پیشبینی پیروی میکند. هنگامی که دو کهکشان ادغام میشوند، سیاهچالههای مرکزی هر یک بهتدریج به سوی مرکز سامانهی تازهتشکیلیافته کشیده میشوند. این حرکت، در اثر فرایندی موسوم به «اصطکاک دینامیکی» (dynamical friction) رخ میدهد. به این معنا که سیاهچاله هنگام عبور از میان ستارگان و مادهی تاریک کهکشان، انرژی خود را به محیط اطراف منتقل میکند و سرعتش کاهش مییابد. در نتیجه، مسیر مداریاش آرامآرام به سمت مرکز نزدیکتر میشود.
در ابتدا، دو سیاهچاله در فاصلههایی معادل هزاران سال نوری از یکدیگر میچرخند، اما با گذر زمان و از دست دادن انرژی، این فاصله به صدها سال نوری و در نهایت به چند سال نوری کاهش مییابد. در این مرحله، سامانهای شکل میگیرد که دو غول کیهانی در مداری تنگ پیرامون هم میرقصند—پدیدهای که از لحاظ انرژی، یکی از پرتلاطمترین سامانههای شناختهشده در کیهان است.
افزون بر سازوکار شکلگیری، چنین سامانههایی باید در طول موجهای مختلف نور نیز نشانههای خاصی بر جای بگذارند. هنگامی که گازهای پیرامون به درون سیاهچالههای در حال چرخش کشیده میشوند، در طیف نوری حاصل از آنها خطوط گسیلیِ دوقلهای ظاهر میشود—نشانهای که وجود دو منبع جذبکنندهی مجزا را فاش میکند. از سوی دیگر، اگر یکی از سیاهچالهها فوران پرانرژیای از ذرات و تابش—موسوم به «جت»—ایجاد کند، حرکت مداری این جفت میتواند باعث لرزش یا «پریسِش» آن جت شود و ساختارهایی Sشکل یا منحنی در تصاویر رادیویی پدید آورد. اخترشناسان با استفاده از تلسکوپ رادیویی LOFAR چندین نمونه از چنین الگوهایی را مشاهده کردهاند که میتوانند نامزدهای محتمل برای جفتهای سیاهچالهای باشند.

در این مرور علمی همچنین به مشاهدهی سامانههایی اشاره شده است که در آن هر دو سیاهچاله فعالاند—پدیدهای که با عنوان «هستهی دوتایی کهکشانی فعال» (dual active galactic nuclei) شناخته میشود. در این سامانهها، هر دو سیاهچاله در حال بلعیدن گازهای اطراف خود هستند و درخشان میدرخشند. اخترشناسان چنین سامانههایی را در گسترهای وسیع از مقیاسها، از هزاران سال نوری فاصله تا تنها چند سال نوری، شناسایی کردهاند. در مواردی که فاصله زیاد است، میتوان هر دو سیاهچاله را مستقیماً بهصورت دو منبع نوری مجزا مشاهده کرد؛ اما در فواصل نزدیکتر، شواهد غیرمستقیمتر میشوند و بر تحلیل طیفی و رفتار غیرعادی جتها تکیه دارند—با این حال، همین نشانهها نیز بسیار قانعکنندهاند.
آنچه جفتهای سیاهچالهای کلانجرم را بهویژه هیجانانگیز میکند، ارتباط آنها با نجوم امواج گرانشی است. با نزدیکتر شدن این دو غول، آنها شروع به انتشار امواج گرانشی میکنند—ریپلهایی در بافت فضا–زمان که اینشتین یک قرن پیش پیشبینی کرده بود. بر خلاف برخوردهای سیاهچالههای ستارهای که آشکارسازهایی مانند LIGO آنها را ثبت کردهاند (که تنها چند ثانیه طول میکشند و فرکانس بالایی دارند)، جفتهای سیاهچالهای کلانجرم امواجی با فرکانس بسیار پایین تولید میکنند. چنین امواجی ممکن است با «آرایههای زمانسنجی تپاخترها» (pulsar timing arrays) یا رصدگرهای فضایی آینده مانند تداخلسنج لیزری فضایی (LISA) قابل شناسایی باشند. کشف آنها میتواند پنجرهای نو به تاریخچهی ادغام کهکشانها بگشاید و نشان دهد کیهان چگونه در گذر میلیاردها سال رشد کرده است.
مرور اخیر تأکید میکند که اگرچه شواهد موجود متنوع و دلگرمکنندهاند، اما هنوز عدمقطعیتهای چشمگیری باقی مانده است. یکی از بزرگترین معماها، مسئلهای است که با نام «مسئلهی پارسک نهایی» (final parsec problem) شناخته میشود. این پرسش مطرح است که چگونه دو سیاهچاله میتوانند از فاصلهای چند سال نوری به هم نزدیکتر شوند و سرانجام ادغام شوند، در حالی که در این فاصله دیگر مادهی کافی در اطرافشان وجود ندارد تا انرژی مداری را بگیرد و فرایند کاهش فاصله را ادامه دهد.
پژوهشگران برای حل این مشکل چند سناریو پیشنهاد کردهاند: عبور ستارگان پرجرم از نزدیکی سامانه که میتواند گشتاور زاویهای را منتقل کند؛ وجود دیسکهای گازی که مانند ترمزی طبیعی عمل میکنند؛ یا حتی حضور سیاهچالهی سوم ناشی از برخورد کهکشانی دیگری که میتواند تعادل سامانه را بر هم زند و دو جرم اصلی را به هم نزدیکتر کند.
اگر در آینده بتوانیم یکی از این جفتهای سیاهچالهای کلانجرم را بهطور مستقیم مشاهده کنیم، این کشف میتواند فهم ما از تکامل کهکشانها را دگرگون کند. این سامانهها همانند آزمایشگاههای طبیعیاند برای بررسی رفتار گرانش در شدیدترین شرایط ممکن—جایی که فضا خم میشود، زمان کند میگردد و نور خود به دام میافتد.
شاید در آیندهی نزدیک، آشکارسازهای امواج گرانشی و تلسکوپهای رادیوییِ دقیقتر، نخستین شاهد قطعی از رقص دو غول کیهانی را در اعماق جهان ثبت کنند؛ رقصی که میلیونها سال به طول میانجامد اما پژواکش میتواند تا ابد در تار و پود کیهان طنینانداز بماند.