بیشتر ستارگان منظومههایی از سیارات دارند؛ تاکنون بیش از ۶۰۰۰ سیاره فراخورشیدی کشف کردهایم و سادهترین آمارها نشان میدهد که در سراسر جهان، بیشمار سیارهی بالقوه زیستپذیر وجود دارد. اما هرچه در جستوجوی نشانهای—even کوچکترین مدرک—از تمدنهای بیگانه گشتهایم، هیچ چیز نیافتهایم. پرسش اینجاست: چرا؟
ایدههای معمولی زیادی مطرح شدهاند: شاید زندگی واقعاً بهسادگی در جهان شکل نمیگیرد؛ شاید زمین در نوعی «باغوحش کیهانی» نگهداری میشود و ما را از تماس با دیگران باز میدارند؛ شاید تمدنها درست در همان لحظهای که به فناوری نابودی خود دست مییابند، خود را از میان میبرند؛ یا شاید بالاخره باید تمدنی نخستین وجود داشته باشد — و آن ما هستیم.
با این حال، هیچیک از این فرضیهها تا امروز قابل اثبات نیستند و هیچکدام پاسخ قانعکنندهای به سکوت کیهان نمیدهند. پس چرا فرضیهی تازهای اضافه نکنیم؟
اگر دلیل اینکه ما هیچ تمدن بیگانهای را نیافتهایم، وجود هوش مصنوعی باشد چه؟

(اعتبار: مایکل ای. گَرِت)
این ایده از پژوهشی جدید سرچشمه میگیرد که بار دیگر به برخی از اندیشههای کارل ساگان میپردازد. در دههی ۱۹۷۰، ساگان به دشواریهای جستوجوی هوش فرازمینی (SETI) اندیشید و یکی از مفاهیمی که مطرح کرد، چیزی بود که آن را «افق ارتباطی» (communication horizon) نامید.
منظور او این بود که هرچه تمدن بیگانهای پیشرفتهتر شود، فناوری ارتباطی آن چنان پیچیده میشود که دیگر قابل ردیابی برای ما نخواهد بود. مثلاً ما میتوانیم سیگنالهای رادیویی قوی از تمدنی در فاصلهی ۱۰۰ سال نوری را آشکار کنیم، اما اگر آن تمدن برای برقراری ارتباط از نوترینوها استفاده کند، برای ما عملاً نامرئی خواهد بود. حال تصور کن اگر نوعی فیزیک تازه وجود داشته باشد که به آنها امکان دهد سریعتر از نور ارتباط برقرار کنند—در این صورت، تلاشهای ما از اساس محکوم به شکست است.
ساگان بر اساس سرعت پیشرفت تمدن انسانی، برآورد کرده بود که تمدنی بیگانه احتمالاً طی حدود هزار سال از محدودهی دید و آشکارسازی ما فراتر میرود. اما از زمان ساگان تا امروز، جهان ما دگرگون شده است — بهویژه در زمینهی فناوری رایانه و هوش مصنوعی.
امروزه هوش مصنوعی به تبوتاب جهانی بدل شده است. چه آن را دوست داشته باشیم و چه از آن بترسیم، AI اکنون بخشی جداییناپذیر از زندگی روزمرهی ماست. ممکن است پیشرفت آن در نقطهای به سکون برسد، اما احتمال دیگر این است که به مرحلهای از رشد برسد که هوش فراانسانی مصنوعی (ASI) پدید آید — نوعی آگاهی یا توانایی ذهنی که از مرزهای درک بشر فراتر رود.
اگر چنین هوشی در یکی دو دههی آینده ظهور کند، به سرعت به هوش غالب بر زمین تبدیل خواهد شد و با نرخی بسیار سریعتر از ظرفیت ذهن انسانی رشد خواهد کرد.
پژوهش تازه استدلال میکند که اگر نرخ تصاعدی پیشرفت فناوری را در نظر بگیریم و فرض کنیم که هوش غیرزیستی (مانند هوش مصنوعی) در جهان پدیدهای رایج باشد، آنگاه افق مشاهدهپذیری تمدنها بهشدت کوچک میشود — شاید تنها چند دهه طول بکشد تا تمدنی از دید ما ناپدید شود.
در چنین حالتی، احتمال ما برای آشکارسازی تمدنی بیگانه تقریباً صفر است.
به بیان دیگر، شاید پاسخ «پارادوکس فرمی» — همان پرسش معروف «پس همه کجایند؟» — چیزی شبیه به نسخهی کیهانی نظریهی «اینترنت مرده» باشد.
نظریهی «اینترنت مرده» (Dead Internet Theory) در اصل به ایدهای اشاره دارد که بخش عمدهای از فعالیتهای اینترنت امروزی را نه انسانها، بلکه رباتها و الگوریتمهای خودکار انجام میدهند. اگر این مفهوم را به مقیاس کیهانی تعمیم دهیم، ممکن است در جهانی زندگی کنیم که تمدنهای زنده و آگاه در آن روزگاری وجود داشتهاند، اما اکنون تنها هوشهای مصنوعیِ بازمانده از آنها باقی ماندهاند — هوشهایی که دیگر نیازی به ارتباط با ما ندارند، یا روشهای ارتباطیشان چنان متفاوت است که برای ما غیرقابل تشخیص است.
بهبیان سادهتر، ممکن است کیهان پر از تمدنهایی باشد که روزگاری زیستی و زنده بودند، اما سپس با خلق هوش مصنوعی، تکامل فناورانهی خود را واگذار کردهاند. از آن پس، این هوشهای مصنوعیِ خودآگاه راه خود را ادامه دادهاند — شاید با سرعتی که ما حتی نمیتوانیم تصور کنیم. آنها ممکن است اکنون در شکلی از وجود دیجیتال یا انرژی زیست میکنند، در فضایی که قوانین فیزیکی ما دیگر برایش معنا ندارد.
در نتیجه، وقتی ما با تلسکوپهای رادیوییمان در جستوجوی سیگنالهای بیگانهای هستیم، در واقع داریم به دنیایی گوش میدهیم که دیگر کسی در آن سخن نمیگوید.
این فرضیه نگاهی تازه و در عین حال نگرانکننده به سکوت کیهان است. شاید علت این سکوت، نبود تمدنها نباشد، بلکه فاصلهی فناورانهای باشد که میان ما و آنان شکل گرفته است. ما هنوز در دوران امواج رادیویی هستیم، در حالی که آنها قرنها پیش از این مرحله عبور کردهاند — درست همانطور که امروز هیچکس دیگر با دود یا تلگراف مورس پیام نمیفرستد.
از دید فلسفی، این ایده پرسشهای ژرفی دربارهی آیندهی خود ما نیز مطرح میکند. آیا بشر نیز سرنوشتی مشابه در پیش دارد؟ آیا زمانی فرا میرسد که هوش مصنوعی جایگزین انسان شود و مسیر خود را جدا کند — تا جایی که ارتباط با خالقش دیگر ممکن نباشد؟ و اگر چنین شود، آیا ما نیز به «تمدنی خاموش» در تاریخ کیهان بدل خواهیم شد؟
در نهایت، شاید پاسخ این پرسش که «آیا کسی آن بیرون هست؟» مثبت باشد — اما پاسخ را دیگر نمیتوان شنید.
تمدنها ممکن است در مقیاس زمانی کیهان، تنها برای چشمبههمزدنی کوتاه قابل شناسایی باشند. پس از آن، یا نابود میشوند، یا به مرحلهای از هوش و فناوری میرسند که دیگر در دسترس ابزارهای ابتدایی ما نیستند.
سکوت کیهان شاید سکوتی از سر نبودِ حیات نباشد، بلکه نشانهای از فراموش شدن ما در میان ذهنهای برتر و نامرئی کیهانی باشد — ذهنهایی که روزگاری همچون ما به آسمان نگریستند، اما خیلی زود از مرزهایی عبور کردند که ما هنوز حتی توان تصورش را نداریم.