این پرسش که «فیزیکِ زندگی چیست؟» تنها یک پرسش کاملاً فلسفی نیست؛ بلکه پرسشی است که پیامدهای کاربردی و عمیقی برای جستوجوی ما در یافتن حیات در دیگر نقاط کهکشان دارد. ما میدانیم زندگی روی زمین چگونه است؛ چه از نظر شیمیایی، چه زیستی، چه تکاملی. اما با این حال، یافتن زندگی در سیارهای دیگر ممکن است ما را مجبور کند که تعریف خود از «حیات» را از نو بسازیم.
مقالهای جدید از «استوارت بارتلت» از مؤسسه فناوری کالیفرنیا (Caltech) و همکاران او، چارچوبی تازه برای تعریف حیات ارائه میدهد؛ چارچوبی که فراتر از دانستههای ما از تنها «نقطه آبی کمرنگ» – یعنی زمین – گسترش مییابد.
زندگی؛ نه فقط شیمی و ترمودینامیک، بلکه اطلاعات
در این چارچوب تازه، زندگی صرفاً یک پدیدهی شیمیایی یا ترمودینامیکی نیست؛ بلکه پدیدهای اطلاعاتی است. بهطور خاص، زندگی بر پایهی پردازش آنچه نویسندگان «اطلاعات معنایی» (Semantic Information) مینامند عمل میکند.
بر اساس تعریف آنها:
- اطلاعات معنایی (SI) اطلاعاتی است که به موجود زنده کمک میکند زنده بماند.
مثل: «این توت قرمز را نخور، سمی است.» - اطلاعات نحوی (Syntactic Information) تنها دادهی خام است؛ دادههایی که موجود زنده میتواند آنها را نادیده بگیرد بیآنکه بر بقایش اثری داشته باشد.
این تمایز میان اطلاعاتِ معنادار و اطلاعاتِ صرفاً ساختاری، محور اصلی این چارچوب است.
کلید درک زندگی: بقا
در دیدگاه بارتلت، زندگی یک هدف درونی و ساده دارد:
«نمیرد.»
این شاید بدیهی به نظر برسد، اما از نظر فیزیکی تعریف قدرتمندی است.
یک سنگ را در نظر بگیرید. سنگ ساختار پیچیدهای دارد؛ بلورهای منظم، پیوندهای شیمیایی، و تنشهای مکانیکی. یک طوفان را در نظر بگیرید؛ ساختاری عظیم با دینامیک پیچیده، انتقال انرژی، آشفتگی و نظمگریزی. با وجود این پیچیدگیها، نه سنگ و نه طوفان هیچ دغدغهای نسبت به «ادامه داشتن» خود ندارند. اگر از هم بپاشند یا از بین بروند، نه واکنشی دارند و نه برنامهای برای جلوگیری از مرگشان.
اما یک موجود زنده – حتی سادهترین باکتری – چنین نیست. زندگی دائماً محیط اطراف خود را میسنجد:
- دما چیست؟
- غذای قابل استفاده هست؟
- سم وجود دارد؟
- چه میزان انرژی باقی مانده؟
- ساختار داخلی نیاز به بازسازی دارد؟
تمام اینها اطلاعات معنایی هستند؛ یعنی دادههایی که بر بقا اثر مستقیم میگذارند. سنگ چنین دادههایی را نه میگیرد و نه اگر بگیرد برایش اهمیتی دارد.
این تفاوت بنیادین میان «سامانه پیچیده» و «سامانه زنده» دقیقاً همان چیزی است که چارچوب جدید بر آن تأکید دارد.
چهار ستون زندگی در چارچوب Lyfe
بارتلت پیش از این چارچوبی ارائه کرده بود که زندگی را بهعنوان «حیاتِ جهانی» تعریف میکرد – حیاتی که محدود به زیستشناسی زمینی نباشد. او این چارچوب را Lyfe Framework نامید و بر چهار ستون بنا کرد:
- دیسپاسیون (Dissipation): مصرف و استفاده از انرژی
- اتوکاتالیز (Autocatalysis): رشد و بازتولید
- هموستازی (Homeostasis): حفظ تعادل و پایداری
- یادگیری (Learning): پردازش اطلاعات و تطبیق با محیط
مقالهی جدید عمدتاً ستون چهارم یعنی «یادگیری» و ماهیت اطلاعاتی زندگی را بسط میدهد.
در این نگاه، زندگی چیزی نیست جز مادهای که معنا را پردازش میکند؛ مادهای که «اطلاعات را به نفع بقای خود تفسیر میکند». و این تعریف تازه، پیامدهایی بسیار عمیق برای علوم زیستی، فیزیک، و جستوجوی حیات فرازمینی دارد.
پیامدهای بزرگ: منشأ زندگی چگونه آغاز شد؟
این چارچوب دید تازهای دربارهٔ منشأ حیات ارائه میدهد. بهجای آنکه پرسش کنیم «چه زمانی اولین مولکول DNA ساخته شد؟» یا «چه زمانی RNA خودتکثیرگر پدید آمد؟»، میتوانیم بپرسیم:
چه زمانی ماده توانست اطلاعات معنایی را برای بقای خود پردازش کند؟
این «گذار اطلاعاتی» (Information Transition) در بسیاری از نظریهها مهمتر از لحظهی شکلگیری یک مولکول خاص است.
داستان شگفتانگیز باغ شیمیایی (Chemical Garden)
یکی از بخشهای جذاب این نظریه آن است که آزمایشی قابل آزمون برای رد یا تأیید خود ارائه میدهد. برخلاف بسیاری از نظریههای پیدایش حیات، که تنها مفهومیاند، این نظریه میگوید:
«اگر یک باغ شیمیایی بتواند الگوی پنهانی را که در ورودی آن تزریق شده پردازش و در ساختارش بازتاب دهد، پس مادهی بدون حیات میتواند وارد مسیر یادگیری و پردازش اطلاعات شود.»
باغ شیمیایی ساختاریست که با حل کردن نمکهای فلزی در محلول و رشد ساختارهای ستونی شکل میگیرد.
در این آزمایش:
- یک ماشین اپسیلون (Epsilon Machine) الگویی پیچیده اما پنهان ایجاد میکند،
- این الگو توسط مولد سیگنال به باغ شیمیایی تزریق میشود،
- سپس بررسی میشود آیا ساختار رشد یافته، این الگو را «بازتاب» میدهد یا نه.
اگر باغ شیمیایی از دادهی ورودی «یاد بگیرد»، این یعنی یادگیری میتواند بسیار پیش از ظهور مولکولهای زیستی اتفاق بیفتد.
پیامدهای فرازمینی: آیا میتوانیم زندگی بیگانه را پیدا کنیم؟
۱. حداقل اندازهی سلول: محدودیت جهانی
برای اینکه موجودی بتواند اطلاعات معنایی جمع کند، باید حسگر داشته باشد. اما حسگرها فضا اشغال میکنند و فیزیک حداقل اندازهی آنها را تعیین میکند.
طبق چارچوب بارتلت:
حداقل اندازهی یک سلول باید حدود ۰٫۴ میکرومتر باشد.
چرا؟
چون اگر سلول از این کوچکتر باشد:
الف) حرکت براونی آن را بیثبات و بیجهت میکند
بهقدری که دیگر نمیتواند جهت را تشخیص دهد یا به اطلاعات واکنش صحیح نشان دهد.
ب) سیگنالهای محیطی بهشدت «نویز» میشوند
مولکولها آنقدر تصادفی به سلول برخورد میکنند که تمایز بین «غذا» و «سم» یا «گرما» و «سرما» ناممکن میشود.
بنابراین این حداقل اندازه، نه فقط برای زندگی زمینی بلکه برای تمام زندگیهای بالقوه در سراسر کیهان باید صادق باشد.
حتی در قمر تایتان، اروپا، یا سیارات فراخورشیدی.
۲. چگونه به زندگی بیگانه «تلنگر بزنیم»؟
چارچوب بارتلت پیشنهادی جذاب دارد:
میتوان با ارسال سیگنال به یک دنیا، زندگی را از طریق پاسخ هوشمندانهاش کشف کرد.
این پاسخ لزوماً کلام یا سیگنال رادیویی پیشرفته نیست. حتی افزایش ناگهانی «اطلاعات» خروجی یک سیاره، یا الگوی غیرتصادفی در واکنش نور، طیف یا شیمی سیاره میتواند نشانه باشد.
ایده این است:
اگر یک سامانه بتواند اطلاعات معنایی پردازش کند – یعنی هدف بقایش را دنبال کند – باید بتواند به محرکهای بیرونی «پاسخ معنادار» بدهد.
این همان چیزی است که در علم SETI ممکن است تعریف ما از «هوشمندی» را دگرگون کند.
نقش نظریهٔ پیچیدگی مولکولی (Assembly Theory)
یکی از ابزارهای مکمل برای یافتن حیات، نظریهٔ اسمبلی است. این نظریه میگوید:
اگر یک مولکول بیش از حد پیچیده باشد، نمیتواند تصادفی شکل گرفته باشد؛ پس تولیدش با «تعاملات اطلاعاتی» مثل انتخاب طبیعی یا پردازش داده مرتبط است.
ترکیب این نظریه با چارچوب اطلاعاتی بارتلت، نگاه ما به زیستشناسی فرازمینی را بسیار قدرتمندتر میکند.
چرا این چارچوب اهمیت دارد؟
این چارچوب نهتنها نگاه ما به زندگی را تغییر میدهد، بلکه به ما یادآوری میکند که:
- زندگی مادهای است که «معنا» را پردازش میکند.
- زندگی فقط DNA و پروتئین نیست؛ «رویکرد به اطلاعات» است.
- زندگی آن چیزی است که به بقا واکنش نشان میدهد و برای بقایش عمل میکند.
- میتوان حیات را در جهانی کاملاً متفاوت از زمین، تنها با اندازهگیری «تغییر اطلاعات» تشخیص داد.
- این چارچوب آزمونپذیر است، و نه یک نظریهی صرفاً فلسفی.
و شاید مهمتر از همه:
این نظریه احتمالاً نگاه ما به منشأ حیات را متحول خواهد کرد.





